در ردّ و تمنای لیگی از بهترین باشگاههای جهان
تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۴۳۹۸۶
فوتبال به انقلاب نیاز دارد؟
طرفداری | سوپرلیگ با ایدهای که پیشتر به ذهن بسیاری رسیده بود شروع شد، به سرعت به صدر اخبار رسید، به کما رفت و حالا اولین نشانههای حیات دوباره را از خود نشان میدهد. در خصوص اهمیت انقلابی این لیگ تازه نیاز به صحبت بیشتری نیست. با این حال قصد داریم نظراتی مختلف را در این خصوص دستهبندی کنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دولت بریتانیا در آستانه تصویب قانونی است که به موجب آن تیمهای انگلیسی اجازه ملحق شدن به هیچ لیگ جدید و مستقلی را نخواهند داشت. سخنگوی وزارت فرهنگ، رسانه و ورزش دولت در آخرین صحبتهای خود در این خصوص، مخالفت یکپارچه هواداران انگلیسی علیه ایده برگزاری سوپرلیگ را دلیل مطرح شدن این قانون معرفی کرده بود. قانونی که انتظار میرود در ماههای آینده در مجلس عوام نهایی شود.
توجه به دو نکته این بین مهم است. در ابتدا اینکه بریتانیا به موجب رفراندوم برگزیت، جزئی از اتحادیه اروپا نیست و رای دیروز دادگاه عالی اتحادیه اروپا در این کشور اعتباری ندارد. در واقع حتی باشگاههای انگلیسی در ادامه هم نمیتوانند اعتراض احتمالی خود را به این قانون، به نزد چیزی شبیه به دادگاه عالی اتحادیه اروپا ببرند و در هرگونه دادگاه استیناف داخلی هم بعید به نظر میرسد به چنین درخواستی، ترتیب اثر داده شود.
دوم اینکه به خاطر فروش باشگاههای مهم انگلیسی به سرمایهداران خارجی اگرچه مالکیت به غیر منتقل شده، در مواقع حساس، دستِ دولت از اعمال نظر به هیچ وجه کوتاه نیست. همین مسئله پیشتر در زمان گرفتن مالکیت چلسی از رومن آبراموویچ دیده شد.
همینطور تیمهای لیگ برتری یک مرتبه تهدید شدهاند که در صورت عضویت در سوپرلیگ با کسر امتیاز سی امتیازه و میلیونها پوند جریمه روبرو خواهند شد. اینکه دولت، پلیس و شهرداریها حتی در چنین شرایطی حاضر به همکاری جهت برگزاری مسابقات در انگلستان شوند نیز مسئله دیگری است.
سوالات از جوابها بیشتر استگاردین - با وجود تلاش مدیرعامل سوپرلیگ برای تشریح برنامههای جدید، هنوز سوالات بسیار زیادی در خصوص چگونگی برگزاری مسابقات وجود دارد. بله، طرح جدید به این شکل پیریزی شده که یکی از مشکلات اصلی مسابقات یعنی تورنمنت بسته را حل کند. در این سیستم بازتر، تیمهای گروه ستاره برای سه سال جایگاهی گارانتیشده دارند. این یعنی درآمدی که قرار بود بین گروهی محدود تقسیم شود، حالا باید با گروهی بزرگتر تقسیم شود. شاید حتی درآمد کمتر از چیزی باشد که انتظار میرود. سخت بتوان کسبوکاری را پیدا کرد - در ورزش که به هیچ عنوان ممکن نیست - که تصمیم بگیرد محتوای خود را رایگان در اختیار دیگران قرار دهد و اینطور بتواند درآمد میلیاردی را تضمین کند.
اگر این ایده غیرممکن به نظر میرسد به خاطر این است که ایدهی سوپرلیگ هرگز چندان عمیق نشده است. صحبت زیادی در مورد بازی بهترینها در برابر بهترینها و اهمیت هر مسابقه در هر هفته مطرح شده اما در واقعیت، باشگاههای دخیل یا اغواشده تنها به شانس کسب پول بیشتر فکر میکنند. قلب سوپرلیگ همین است و به همین دلیل هنوز چیزهای گنگ زیادی حول محور آن وجود دارد.
وقتی از ریشارت سوال شد که آیا هنوز 5 میلیارد دلاری که جی.پی مورگان پیشنهاد داده بود روی میز هست، او جواب نداد. چیزی که ما میدانیم این است که گروه A22 هنوز در تلاش برای پیدا کردن اسپانسر است.
شاید سوپرلیگ تورنمنتی نباشد که 70 سال فوتبال منظم اروپا را از بین ببرد ولی شاید در را روی تورنمنتی که قادر به این کار باشد باز کند.
مورد یونیون برلینیکی از داستانهای جذاب سال جاری لیگ قهرمانان اروپا مربوط به باشگاه یونیون برلین بود. باشگاهی که از پایینترین سطوح به بوندسلیگا برگشت و توانست سهمیه لیگ قهرمانان را اخذ کند. مسابقات خانگی این باشگاه آلمانی از پرشورترین مسابقات فصل لیگ قهرمانان بود. آنها از بخت بد یا خوب، در گروهی قرار گرفتند که هوادارانشان قادر شدند دیدارهای تیم خود برابر ناپولی و رئال مادرید را تماشا کنند - دیدارهایی که اتفاقا هر دو بسیار نزدیک بود. بعید به نظر میرسد که این باشگاه سرخپوش آلمانی به این زودی به لیگ قهرمانان بازگردد. در طرح پیشنهادی سوپرلیگ، برلینیها در صورت کسب موفقیت در بوندسلیگا به لیگ آبی سوپرلیگ میرسند که میتوان آن را به لیگ کنفرانس کنونی تشبیه کرد. همین مسئله در خصوص قهرمانی هر تیمی شبیه به لسترسیتی در هرکدام از لیگهای معتبر نیز صدق میکند.
باشگاهی به اسم متلاک تاون از دربیشایر انگلستان واکنشی به مسئله داشت که در توییتر موردتوجه قرار گرفت. آنها با به اشتراک گذاشتن تصویر زیر، نوشتند: میتوانید میلیونرهایتان را داشته باشید، بهترین بازیکنان را، میتوانید بلیتهای چهار رقمه داشته باشید، غذای خارجی و نوشیدنی گران بدهید. با این حال هیچوقت نمیتوانید قلب و ذهن هواداری را بخرید که فوتبال تمام زندگیاش است.
فیلسوف فوتبال چه میگوید؟چند ماه پیش، مطلبی از جاناتان ویلسون روی خروجی قرار دادیم که در آن این نویسندهی بزرگ ورزشی، به مسائل مختلفی پرداخته بود. او در بخشی در خصوص ایده گرفتن فوتبال از میجرلیگهای آمریکایی در قالب ایدهی سوپرلیگ صحبت کرده بود.
(کلیشه میگوید آمریکاییها به شکلی بیرحمانهتر از اروپاییها، کاپیتالیسم را اجرا میکنند؛ اما در ورزش، به نظر برابریخواهتر از باشگاههای اروپایی میآیند)
موضع آنقدرها هم ساده نیست. بله، درآمد حق پخش در آمریکا به شکل برابرتری تقسیم میشود و سیستم درفت را دارید که تلاش دارد سیستم را عادلانه نگه دارد. بااینحال سیستمی غرق بدبینی و پولمحور برای انجام کارها دارند؛ چون خبری از باشگاههای واقعی نیست - آنها فرنچایزهایی هستند که شبیه به کارتلها عمل میکنند. کارتل پول در میآورد و در آن تقریباً امکان ندارد پول از دست بدهید، چون همه در یک سطح نگه داشته میشوند. حسی واقعی از تعلق به باشگاه در اجتماع مربوط به هر باشگاه وجود ندارد؛ چیزی که زیباییِ فوتبال در اروپا است. من طرفدار ساندرلند هستم. این باشگاه از جمعی از معلمان در دهه 1870 تأسیس شد. یک معلم به اسم «جیمز آلن» تیمی را سر هم کرد که گسترش یافت و ساندرلند امروزی شد. وقتی کارخانههای مهم این شهر را ترک کردند (مثلاً نیسان که کارخانهی بزرگ خود در این شهر را تعطیل کرد)، ساندرلند هم به وضع امروز افتاد. این تیم، نماد چیزی است که شهر ساندرلند زمانی بود. سخت بتوان چنین چیزی را در یک فرنچایز تجسم کرد.
میتوان سیستم فرنچایز را به اروپا تحمیل کرد؟ بیاید بگوییم 32 فرنچایز در اروپا داریم - این همان تعدادی است که در NFL در آمریکا دارید. در این صورت دو فرنچایز را در منچستر و یکی را در لیورپول نمیگذارید. سه فرنچایز نصیب لندن و دو تا راهی میلان نمیشوند. بااینحال، رقابت بین لیورپول و تیمهای منچستری یا دو تیم میلانی چیزی است که فوتبال اروپا به آن شناخته میشود و منبع درآمد است.
جیانی اینفانتینو، رئیس فیفا، ایدهی سوپرلیگ آفریقا را مطرح کرده ست. در آفریقا میشود چنین کاری انجام داد؛ چون آنها نیازمند سرمایهگذاری هستند و سیستم باشگاهداری آنها شامل پول کمتر و ساختار ضعیفتری است، هرچند که جام باشگاههای آفریقا از دهه 1960 در جریان است. ایدهی اینفانتینو این است که سیستمی بسته با 20 باشگاه داشته باشید که درآمد را تقسیم کنند. بااینحال یک مشکل بزرگ وجود دارد: آن بیست فرنچایز را کجا قرار میدهید؟ بهجای باشگاههای فعلی؟ چطور در قاهره یکی از بین الاهلی و زمالک را میتوانید انتخاب کنید؟ یا در کازابلانکا، بین راجا و ویداد؟ این دربیها، جز بزرگترین امتیازات فوتبال آفریقا هستند و از دست دادن آنها، از دست دادن چیزی است که مردم دوست دارند.
همین مشکل در آمریکای جنوبی هم هست. اگر فرنچایز در این قاره وجود داشته باشد، چطور میتوانید همزمان ریورپلاته و بوکاجونیورز را داشته باشید یا تنها یکی از آنها را؟ این مشکلی است که فوتبال آمریکا دارد. اجازه داده نمیشود که رقابتهای واقعی که چیزی فراتر از فوتبال و زمین چمن هستند، رشد کنند. میتوانید رقابت بین نیویورک و بوستون به وجود بیاورید؛ اما هرگز چیزی غریزی و عمیق مانند رقابت لیورپول و منچستریونایتد نخواهید داشت. این باعث میشود که نتوانید به لحاظ فروش [بلیت، حق پخش، تبلیغات و...] رشد کنید.
عامل زمانبا وجود پیروزی در دادگاه، ما هنوز در ابتدای یک جنگ هستیم. پیچشهای داستانی متعددی در پیش خواهد بود. دو طرف، لشگر وکلای خود را طی ماههای آینده فعال نگه خواهند داشت. سوپرلیگ تلاش میکند باشگاههای بیشتری را وارد کند. حتی این مسئله مطرح شده که باشگاههایی وجود دارند که طی 24 ساعت گذشته حضور در سوپرلیگ را علناً رد کرده اما پشت پرده مشغول مذاکره هستند. سوپرلیگ قدمی بزرگی را برای پایان انحصار برداشت و حالا باید دید قدم بعدی چیست. آنها سوالات زیادی برای پاسخ دارند. سوالاتی که احتمالا، جوابی راضیکننده برای باشگاههای بزرگ خواهد داشت. همینطور وقتی ناپولی، یوونتوس و میلانها حضور در این لیگ را بپذیرند، سخت بتوان باور کرد که اینترها به آن «نه» بگویند.
از سمت دیگر یوفا و فیفا هم بیدفاع نیستند. آنها توان جذب حمایتهای بسیاری را دارند و در تلاش هستند تا اهرمهای قابل فعالسازی را علیه این تیمها فعال کنند. از جمله اینکه این دو نهاد تلاش میکنند قضات داخلی بخصوص اسپانیا را مجاب کنند تا حکمی بازدارنده اتخاذ کنند. جنگی که ممکن است سالها طول بکشد. همینطور به نظر نمیرسد درِ گفتگو بین طرفین بسته باشد.
چیزی که مشخص است، با اجازهی کنونی در جیب، سوپرلیگ میتواند هر زمان که شرایط مساعد باشد لیگ خود را شروع کند. آنها عجلهای برای کار ندارند و ترجیح میدهند یک ورود پرشکوه داشته باشند. در همین حین، یوفا سخت تحت فشار است تا اتوریته خود را ثابت کند و جدی باقی بماند.
نقش سعودی؟اتلتیک - وقتی ایده سوپرلیگ سال 2021 طی 48 ساعت از هم پاشیده شد، سخنگوی صندوق مالی جی. پی. مورگان - که قرار بود 4 میلیارد بودجه برای شروع تورنمنت مهیا کند - در پاسخ به خبرنگاران، به سردی گفت ما قرار بود وام بدهیم و تصمیمگیرنده ما نیستیم که چه شیوهای برای برگزاری فوتبال در اروپا و بریتانیا مناسب است. آیا آنها دوباره وام خواهند داد یا صحبت از سرمایهگذاری کلان دیگری است؟
همانطور که احتمالا میدانید، سعودیها نقشی شورشی در یک ورزش دیگر، یعنی گلف داشتهاند. آنها بهترین ورزشکاران این رشته را در تورنمنتی بزرگ و جهانی و البته کاملا جدید به اسم LIV Golf دور هم گرد آوردند. چنین چیزی در فوتبال محتمل است؟ بیایید به این سناریو فکر کنیم که نمایندگان سعودی به سوئیس رفتند و با یوفا در مورد حضور باشگاههای خود در تورنمنت جدید لیگ قهرمانان صحبت کردند و نه شنیدند. گزینه جایگزین در چنین حالتی، برای نخستین بار وجود دارد. چیزی که حتی شاید زمزمهی آن سبب شود یوفا به خواهش از آنها بخواهد پول و تیمهایشان را به لیگ قهرمانان بیاورند.
مسئلهی جذابیت فوتبالدر نظری بدبینانه، دومینوی سقوط فوتبال راه افتاده است. جذابیت فوتبال برای نسلهای جدید کمتر از بازیهای ویدئویی است، زمان آن طولانی و پیچدگی آن فراوان است. همکارم، کیهان خوشسیما مدتی پیش مطلبی را به اشتراک گذاشت که به همین موضوع میپردازد:
مفهوم ورزش حرفهای این روزها جنبه رقابتی خود را ازدستداده و بیشتر نقش سرگرمی دارد. همین موضوع باعث شده تا رشتههایی نظیر کشتی حرفهای و یا حتی MMA، در حال دلربایی و جذب مخاطبان بیشتر باشند. به این رقبای بالقوه، باید بازیهای ویدئویی و استریمرهایی که مشغول به اشتراک گذاشتن محتوای خود در این زمینه هم هستند، افزود. در واقع دنیای گیم باتوجهبه دسترسی همیشگی، چه در زمینه انجام و یا حتی پخش زنده، با رویدادهای ورزشی فرسنگها فاصله گرفته است و در این زمینه نمیتوان با آن رقابت کرد.
اما چطور فوتبال به دست فوتبالیها نابود شد؟ پاسخ این سؤال سخت نیست. برگزاری تعداد مسابقات بسیار زیاد چه در سطح ملی و چه در سطح باشگاهی، جذابیت فوتبال را کاهش داده و آن را از یک موضوع رقابتی، به یک جریان روزمره تبدیل کرده است. با اجرای قالب جدید لیگ قهرمانان اروپا و جام باشگاههای جهان، تعداد بازیهای برگزار شده در یک فصل حتی بیشتر از قبل هم خواهد شد. شوری آشی که فیفا با همدستی یوفا و سایر کنفدراسیونهای تابعهش پخته، به مذاق هیچ هواداری خوش نیامده و در جذب نسل جدید هم ناکام بوده است.
میتوان تصور کرد که سوپرلیگ و شانس دیدن هفتگی بازی بهترینها برابر بهترینها نقشی موثر در مانور جذابیت فوتبال خواهد داشت. البته این تنها یک سناریو است و ممکن است خروجی نهایی چیزی متفاوت باشد.
شکایت از تیمهای کنارکشیده؟از درن بیلی بنیانگذار گروه مشاوره ورزشی Sport360 سوال شد آیا ممکن است رئال مادرید و بارسلونا از تیمهای کنارکشیده از سوپرلیگ شکایت کنند؟ بیلی پاسخ داد بعید است چون قرار نیست رابطه خوب این باشگاهها به هم بخورد. جان زیلنسکی، پرفسور مدرسه اقتصاد لندن هم موافق است. کاترین فورشاو از یکی از گروههای وکالت خوشنام بریتانیایی توضیح داد که حکم دادگاه به معنی تائید سوپرلیگ نیست و تنها یوفا و فیفا را از اقدامی سلبی و یکطرفه (بدون حکم دادگاه) باز میدارد. او توضیح داد که برای شروع سیستم قضایی اسپانیا نیز باید نظر خود را در این خصوص ابراز کند.
کمپانی کاغذ مایکل اسکاتهمه چیز در مورد داشتن یا حفظ کنترل است. تمام جنگها از این جنس هستند.
در بخشی از سریال زیبای آفیس (US) مایکل اسکات قهرمان داستان که مدیر یکی از شاخههای یک برند فروش کاغذ (داندر میفلین) است، با دفتر مرکزی به مشکلات جدی برخورد میکند. چیزی که سبب میشد او به همراه دو یار وفادار خود، «کمپانی کاغذ مایکل اسکات» را راهاندازی کرده و سعی کند مشتریان سابق را به سمت کمپانی جدید خود بیاورد. او حتی قیمت را به پایینترین مبلغ ممکن میآورد تا ضررده شود - تنها به این امید که به کمپانی سابق آسیب بزند و آنها بفهمند چه چیزی را از دست دادهاند. این استراتژی، در این سیتکام شبیه به «فضیلت غیرمنتظرهٔ جهل» عمل میکند و سبب میشود داندر میفلین در جهت حل مشکل برآید و توافقی با اسکات انجام دهد که نظر او را جلب میکند.
به نظر میرسد پرز، لاپورتا و آنیلی آگاهانه چنین چیزی نیز در ته ذهن خود دارند. که حتی اگر ایدهی سوپرلیگ آنها نتیجه ندهد، در لحظهای مناسب میتوانند برابر یوفا بنشینند و توافقی را حاصل کنند که مدنظرشان است. مشکل همیشگی این باشگاهها این بوده که درصد قابل توجهی از سرمایه یوفا از برگزاری مسابقات آنها میآید و میخواهند سهم بیشتری از درآمد و تصمیمگیریها داشته باشند. ایدههای احمقانه و سیستم مدیریت مافیاوار یوفا و فیفا به شکلی هست که این ایدهها را منطقی کند.
به واقع باید به این فکر کرد که آیا فلورنتینو پرز هرگز حاضر به شرکت در تورنمنتی میشود که تعداد قهرمانیهای باشگاه مطبوعش در آن «صفر» باشد؟ اگر بعد از پنج دوره، رئال مادرید قهرمان هیچ دورهای نشود چه؟
جمعبندیدر دوره اول لیگ قهرمانان، قرار بود چلسی - قهرمان وقت انگلستان - حاضر شود که تحت فشار سازمان لیگ این کشور، که مسابقات خارجی را موجب حواسپرتی از لیگ داخلی میدانست، مجبور به کنارهگیری شد و از دوره دوم، یونایتد نماینده انگلستان در مسابقات بود. نمیتوان چنین سنارویویی را در خصوص سوپرلیگ هم آشناپنداری تصور کرد. آن زمان گزینه جانیشینی برای لیگ قهرمانان وجود نداشت (نمیتوان فیرزکاپ را چیزی چندان جدی تلقی کرد)، حملونقل هوایی به مراتب در سراسر اروپا دشوارتر بود - چیزی که در ادامه گریبانگیر کاروان یونایتد شد و مرگ را در مونیخ به ارمغان آوررد - و شاید مهمتر از همه اینکه دولت مخالفتی با موضوع نداشت. حالا دلایل به مراتب بیشتری برای مخالفت انگلیسیها به نسبت یک کلهشقی محافظهکارانه وجود دارد.
سخت بتوان سوپرلیگی بدون تیمهای انگلیسی و آلمانی متصور شد. سخت بتوان سوپرلیگی بدون تیمهایی نظیر لیورپول، بایرن مونیخ، دو تیم منچستری، چلسی، دورتموند و پاریس تصور کرد. سخت بتوان تصور کرد که این باشگاههای مغرور حاضر شوند بعد از مدتی سرشکسته مسیر سوپرلیگ را در پیش بگیرند.
مسئله هویتی است. سوپرلیگ بودن، بدون این تیمها لنگ میزند.
از دست ندهید ????????????????????????
ایکر ورژن ایرانی؛ این بار کاسیاس و تبریک شب یلدا + فیلم پنج بازیکنی که پرسپولیس را ضعیف و سپاهان را قدرتمند کردند دیدار جورجو کیه لینی با هم تیمی های سابق خود در یوونتوس / فیلم اتان ام باپه و اولین بازی رسمی برای پاری سن ژرمن در کنار برادرش / عکس گریه لائوتارو مارتینز در شب حذف اینتر؛ احساس درد یا ناراحتی بابت خراب کردن پنالتی؟ / عکسمنبع: طرفداری
کلیدواژه: ایده ی سوپرلیگ جذابیت فوتبال نظر می رسد لیگ قهرمانان داشته باشید باشگاه ها بهترین ها سخت بتوان ی بزرگ تیم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۴۳۹۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ریشهیابی علل کمبود مدافعان چپ ممتاز در فوتبال مدرن
اگرچه مشکل فقدان مدافع چپهای قابل اتکا در فوتبال انگلیس ملموستر است، اما در تمامی لیگهای معتبر اروپایی وجود دارد.
در فصل گذشته برای اولین بار در تاریخ ۵۰ ساله تیم منتخب فصل اتحادیه فوتبالیستهای حرفهای (PFA)، بازیکنان لیگ برتر انگلیس هیچ دفاع چپی را در ترکیب یازده نفره منتخب خود قرار ندادند. تنها مدافع کناری منتخب، کیران تریپیر بود که در کنار جان استونز، روبن دیاز و ویلیام سالیبا برگزیده شد.
طرفداری | امسال هم پیدا کردن یک مدافع چپ مناسب برای این تیم منتخب کار دشواری است. بخشی از این موضوع به خاطر مصدومیت بازیکنانی مثل اندی رابرتسون (۱۵ بازی)، لوک شاو (۱۲ بازی) و بن چیلول (۹ بازی) است. اما بخش دیگر هم به خاطر استفاده تیمهای مدعی قهرمانی، یعنی آرسنال و منچسترسیتی، از بازیکنان عجیب و غریب در این پست است.
اگر به دنبال یک مدافع چپ تخصصی بگردید که در بیش از نیمی از بازیهای این فصل به میدان رفته باشد، گزینههای شما لوکاس دینیه، آنتونیو رابینسون یا دستینی اودوگی هستند. همه این بازیکنان مدافعان چپ خوبی هستند، اما به سختی میتوان آنها را در سطح جهانی دانست. دلایل مختلفی برای کمبود مدافع چپ باکیفیت وجود دارد، اما به نظر میرسد مشکلی در ردههای پایه نیز وجود داشته باشد.
جذابیت پست دفاع کناری را جیمی کرگر، بازیکن سابق لیورپول، با کنایهای در یک برنامه تلویزیونی به بهترین شکل خلاصه کرده است. او میگوید: «هیچ بچهای آرزو ندارد که وقتی بزرگ شد، گری نویل شود.» این جمله در عین شوخی بودن، نکته مهمی را مطرح میکند. به طور سنتی، بازیکنان در پست دفاع چپ معمولا بازیکنانی هستند که در پستهای دیگر عملکرد خوبی نداشتهاند و به این پست منتقل شدهاند؛ مثل مدافعان میانی یا وینگرهای سابق.
تقریباً تمام بازیکنانی که به یک فوتبالیست سطح بالای لیگ برتر تبدیل میشوند، بهترین بازیکن یا بسیار نزدیک به بهترین بازیکن در تیم جوانان خود بودهاند. و صد البته که تیمهای بسیار کمی بهترین بازیکن خود را در دفاع چپ یا راست قرار میدهند. بهترینها، هافبک مرکزی هستند یا اگر گلزن باشند، مهاجم هستند. اگر کوچک و سرعتی باشند، وینگر هستند. اگر قوی و استوار باشند، مدافعان میانی هستند. اما به تیم جوانان خود یا تیم مدرسه خود فکر کنید و به بهترین بازیکن تیم خود فکر کنید. آیا آنها یک مدافع چپ یا راست بودند؟ تقریباً با اطمینان میتوان پاسخ داد: «نه».
اما تیمهای بزرگسال به هر حال باید از جایی مدافعان چپ و راست پیدا کنند، و این کار اغلب شامل تغییر نقش یک بازیکن بااستعداد در ردههای جوانان است. به عنوان مثال، ترنت الکساندر آرنولد صراحتا در مورد این موضوع صحبت کرده است که تغییر پست او به دفاع راست یک حرکت کاملاً حسابشده بوده است؛ تصمیمی که بعد از صحبت با کادر مربیگری لیورپول گرفته شد. آنها فکر میکردند در خط هافبک بازیکن کافی دارند، اما در پست دفاع راست جای خالی وجود دارد.
در قرن بیستم، زمانی که بازی در پست دفاع چپ و راست یک وظیفه کاملاً دفاعی در نظر گرفته می شد، بازیکنان در این پست معمولاً مدافعان میانی بودند که به کنارهها منتقل می شدند. گری نویل نمونه بارز این موضوع است. وقتی از مدافعان کناری انتظار بیشتری برای حمله کردن میرفت، آنها معمولاً بازیکنانی بودند که از پست وینگر به عقب آورده میشدند. این یک تغییر نسبتاً ساده بود. این بازیکنان باید یاد میگرفتند که در موقعیتهای تک به تک مسلط باشند و چگونه از تیر دوم دفاع کنند. اما هر چه مدافعان کناری ذهنیت هجومی بیشتری پیدا میکردند، بیشتر در طول خط میدویدند و سانتر میکردند؛ اساساً همان کاری را انجام می دادند که زمانی برعهده وینگرها بود.
برای نمونه، وین بریج را در نظر بگیرید که در اواخر قرن بیستم ظهور کرد. او در تیم رزرو ساوتهمپتون مهاجم مرکزی بود، سپس چند فرصت حضور در تیم اصلی در پست وینگر چپ به دست آورد، اما در نهایت به یک مدافع چپ ثابت تبدیل شد. بهترین سالهای او برای چلسی و انگلیس به عنوان ذخیره اشلی کول سپری شد؛ کسی که در تیم جوانان آرسنال مهاجم بود و اعتراف کرد که از تغییر پست به مدافع چپ ناامید شده است. این یک الگوی آشنا بود.
وین بریج کارش را به عنوان یک مهاجم مرکزی شروع کرد ولی بیشتر دوران بازی خود را به عنوان یک مدافع چپ سپری کردو هنگامی که مدافعان کناری در اورلپ کردن آنقدر راحت شدند که شبیه به وینگرها بازی میکردند، دیگر نیازی به وینگرها برای ایفای نقش مشابه نبود. از سال ۲۰۱۰ ظهور وینگرهایی که در عرض حرکت میکنند، به این معنی بود که بسیاری از وینگرهای باتجربه به جناح مخالف نقل مکان کردند؛ دیمین داف را در نظر بگیرید که در جناح راست و سایمون دیویس در جناح چپ برای فولام بازی میکنند. فولام در آن سال به فینال لیگ اروپا رسید.
این حالا تبدیل به الگوی پیشفرض شده است و جوانانی که بزرگ میشوند به طور خودکار بهترین پست خود را در جناح مخالف پای قویترشان میبینند. روزگاری انگلیس در سمت چپ مشکل داشت چون هیچ بازیکن چپپای با کیفیتی نداشت. حالا آنها در سمت چپ مشکل دارند، چون تمام بهترین گزینههای هجومی کناریشان (بوکایو ساکا، کول پالمر و فیل فودن) چپپا هستند و به همین دلیل در سمت راست بازی میکنند.
این موضوع هنگام تبدیل بازیکنان به مدافع کناری که هنوز انتظار میرود در جناح مربوط به پای ترجیحیشان بازی کنند، مشکل ایجاد میکند. تغییر پست از وینگر راست به مدافع چپ بسیار چشمگیرتر از تغییر پست از وینگر چپ به مدافع چپ است. زمانی مربیان فقط باید این بازیکنان را متقاعد میکردند که کار مشابهی انجام خواهند داد؛ یعنی دویدن و سانتر کردن، فقط با این تفاوت که این کار را از چند متر عقبتر شروع خواهند کرد؛ اما متقاعد کردن بازیکنی که با حرکات عرضی و شوت زدن مثل آرین روبن بزرگ شده است، برای تغییر کامل سبک بازیاش، کار دشوارتری است.
گاهی اوقات پیشنهاد شده است که ساکا، که در دوران ابتدایی میکل آرتتا مدتی به عنوان مدافع چپ هجومی بازی میکرد، میتواند آن پست مشکلساز را برای انگلیس حل کند، اما چنین سناریویی بعید به نظر میرسد. این تغییری فاحش نسبت به کاری که او در حال حاضر انجام میدهد، محسوب میشود. اگر این موضوع چند دهه پیش بود و ساکا به جای بازی در جناح راست، در پست وینگر چپ برای آرسنال بازی میکرد، شاید به این اندازه مشکلساز نمیشد.
بوکایو ساکا در حال بازی کردن برای آرسنال در پست مدافع چپ در فوریه ۲۰۲۰پس چطور است که مدافعان میانی را به مدافعان کناری تبدیل کنیم؟ به هر حال، مدافعان به طور فزایندهای به خاطر تواناییشان در حفظ توپ و تحرکشان انتخاب میشوند. برای مثال، بن وایت به شکل تحسین برانگیزی خودش را با بازی در پست مدافع راست وفق داده است، در حالی که پیش از این در پست مدافع میانی عملکرد خوبی داشت.
این راه حل در سمت راست جواب میدهد. اما مشکل برای مدافعان چپ دو جنبه دارد. اولین و واضحترین دلیل این است که بازیکنان چپ پا از بازیکنان راست پا کمیابتر هستند، بنابراین گزینههای کمتری برای انتقال به آن جناح وجود خواهد داشت. دومین مشکل (و مشکل مدرنتر) این است که تقاضای بیشتری برای چپ پا بودن مدافع میانی سمت چپ تیم شکل گرفته است، بنابراین بازیکنان این ناحیه از زمین باید در بازیسازی راحت باشد. البته الزاما نیاز نیست آنها چپ پا باشند (ویرجیل فن دایک راست پاست، در سمت چپ بازی میکند و پاسور فوقالعادهای است) اما دلایل خوبی برای داشتن یک مدافع میانی چپ پا در سمت چپ وجود دارد؛ امروزه بیشتر از زمانی که ضربات دروازه به طور معمول از بالای سر مدافعان و به سمت یک مهاجم هدف قد بلند ارسال میشد، به مدافعان چپ پا در مرکز خط دفاعی نیاز است. به عنوان مثال، لیساندرو مارتینز در گذشته شاید به یک مدافع چپ تبدیل میشد. او فقط ۱/۷۵ سانتیمتر قد دارد و چپ پا است. اما در دوران مدرن، او به طور واضح یک مدافع میانی است.
امروزه احتمال اینکه مدافعان چپ بازیکنانی باشند که در گذشته وینگر بودهاند، کمتر شده است، چون این تغییر پست سختتر شده است. همچنین، احتمال اینکه آنها بازیکنانی باشند که سابقه بازی در مرکز خط دفاع را داشتهاند، کمتر است، چون مربیان تمایل کمتری به انتقال دادن آنگریها از آن پست دارند. در چنین وضعیتی، کمبود مدافعان چپ باکیفیت، جای تعجب ندارد.
به قلم Michael Cox برای وبسایت The Athletic
از دست ندهید ????????????????????????
درخواست دروسی: سردار را در رم حفظ کنید اختلاف علنی رئیس فدراسیون با مجری تلویزیون اعتراض هوادار بارسلونا: ژاوی، مرد سر حرفش میماند! رد پای آرتتا؛ اورتون بعد از 14 سال لیورپول را در خانه شکست داد!